به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ ضا داوری اردکانی، رئیس فرهنگستان علوم ایران در نشست «مواجهه فرهنگ ایرانی با تجدد، نقد و تحلیل محمدعلی فروغی و مسائل تجدد ایرانی» که در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد، گفت: آنچه که من در این سخنرانی عنوان میکنم، بیشتر ناظر بر یکی از کتابهای فروغی است که دو سال پیش منتشر شده؛ یعنی «یادداشتهای پاریس» یا «کنفرانس صلح». امیدوارم که مرا ملامت نکنید که فردی که شغلش فلسفه است، چرا یادداشتهای سیاسی میخواند، اما باید توجه کرد که این یادداشتها، یادداشتهای سیاسی فروغی است.
وی ادامه داد: در سالهای اخیر درباره محمدعلی فروغی بسیار گفتهاند و این گفتنها نه بیمناسبت بوده است و نه زائد، زیرا فروغی چه او را دوست بداریم و چه دوست نداریم، یکی از مؤثرترین و جامعترین شخصیتهای سیاسی و فرهنگی دوران مشروطیت تا سال ۱۳۲۱ است. انتشار یادداشتهای «کنفرانس صلح پاریس» بهانهای شده است که یکبار دیگر از فروغی بگویم. چند سال پیش مرحوم ایرج افشار، یادداشتهای «زندگی روزمره ۶ ماه فروغی» را منتشر کرد. یکی از کارهای معرفی دانشمندان و آثار آنان است. این یادداشتها را میخواست خود منتشر کند که اَجل مهلتش نداد. اکنون این کتاب به اهتمام دو پژوهشگر که ادامهدهنده کار افشار هستند، منتشر شده است.
رئیس فرهنگستان علوم ایران افزود: این کار خوبی است اما من و امثال من که به فلسفه و علوم اجتماعی مشغول بودیم، چرا باید یادداشتهای روزانه یک مرد سیاسی را بخوانیم؟ فروغی سیاستمدار بود اما چیزی بیش از یک سیاستمدار داشت. او دهها کتاب در فلسفه، فیزیک، اقتصاد و ... نوشته است؛ من هم بعضی از آنها را خواندهام، اما اگر بپرسند که فروغی را در کدام اثرش بیشتر شناختهام، بیدرنگ میگویم که در «یادداشتهای روزانه پاریس». شاید گمان کنید که با این بیان، شأن و مقام علمی فروغی را به ویژه تقدم او را در نوشتن مقالات، کتب فلسفی و علمی بیاهمیت دانستم. میدانیم که فروغی ۸۱ سال پیش کتابهای خوبی درباره تاریخ و فلسفه نوشته است که هنوز تنها کتاب تاریخ و فلسفهای است که ایرانیان تألیف کردهاند. در طی این ۸۰ سال کتابهای تاریخ و فلسفه زیادی مانند «راسل» و کاپلستون ترجمه شده است. اما فلسفهخواندههای ما سعی و کوششی در نوشتن تاریخ و فلسفه حتی تاریخ و فلسفه اسلامی نکردهاند.
داوری اردکانی تصریح کرد: بعضی شواهد حاکی از آن است که اگر کوششی هم میشد، آثاری که پدید میآمد، وقت آن را نمییابد که با سیر حکمت فلسفه در اروپا برابری کند. در اوایل انقلاب از فروغی و امثال او که محدود هستند، کمتر حرف میزدند و اگر چیزی میگفتند در رد، ذم و نفی آنها بود. نویسندگان دوران سلطنت پهلویها از سیاستمداران و حتی سیاستمداران دانشمند به استثنای دکتر مصدق و مدرس، خوششان نمیآمد و از آنها ذکری نمیکردند. وقتی انقلاب شد این مخالفت شدت یافت و احیاناً صورت بیزاری پیدا کرد که بحث نسبت میان انقلاب و تجدد پیش آمد و ناگزیر به مؤسسات، آثار و اشخاصی توجه شد که نشان تجدد داشتند یا به واسطه آشنایی با غرب و تجدد بودند. یکی از این اشخاص از جمله مؤثرترین آنها، محمدعلی فروغی بود.
وی اظهار داشت: از حدود ۱۶-۱۵ سال پیش اقبال به فروغی بیشتر شده و نویسندگان و دانشمندان بیشتر در تحسین و مدح او مقالات نوشته یا لااقل از او با حرمت یاد کردند؛ این اعتبار از کجاست؟ یا فروغی چه کرده و چه آورده است که قَدرش بلند شده است؟ برای یافتن پاسخ این پرسش، بعضی ملاحظات و مقدمات را باید در نظر آورد. فروغی از خاندان فضل و سیاست بود؛ یعنی پدر و جدش در زمره فُضلایی بودند که در کار سیاست به تدبیر امور هم دخالتی داشتند. خاندان فروغی و بعضی خاندانهای دیگر اگر آغازکنندگان راه تجدد در ایران نبودند، مؤثرترین افراد در اخذ علم و کسب علم در ایران و تجدد غربی بودند.
وی افزود: وقتی انتشار آثار تجدد و جهان متجدّد در سراسر روی زمین آغاز شد، جلوه آنچنان بود که ساکنان آسیا، آفریقا و به طور کلی مردم جهان قدیم نمیتوانستند از آن چشم بپوشند؛ آنها از طریق روزنامهها، کتابها و مصرف مصنوعات اروپا، کم و بیش با دنیای جدید و مخصوصاً با شیوه زندگی و آداب و سیاست آشنا شدند. گروهی که از طریق کتابها و مقالات با تجدد آشنا شدند، بیشتر منوّرالفکر بودند و از لزوم تغییر در سیاست و نظام سیاسی میگفتند؛ آنها در حکومت کمتر راه داشتند و کارشان بیشتر اعتراض به حکومتها بود. آنها میگفتند همه جا سیاست باید به شیوه غربی باشد. بعضی از این متجددان و متجددمآبان، فرزندان خانوادههایی بودند که فضل و ادب به مثابه سیاسی و دیوانی را توأم داشتند و با علم و عمل سیاسی خود در راه تجددمآبی میکوشیدند. از میان این خاندانها، دو خاندان هدایت و فروغی مخصوصاً از آن جهت ممتاز و قابل ذکر هستند که بیشتر اعضای دانشمندشان به سیاست رو کردند و سیاستمدارانشان غالباً دانشمند بودند. من اکنون درباره مخبرالدوله و مخبرالسلطنه هدایت چیزی نمیگویم زیرا سخن درباره محمدعلی فروغی است. البته اگر قرار بود اثر سیاستمداران داخلی دانشمندِ بافرهنگ را با هم قیاس کنند، مخبرالسلطنه در کنار فروغی قرار میگرفت.
داوری ادامه داد: اما فروغی که بود؟ نویسنده کتابهای «علوم مدارس متوسطه»، مؤلف اولین کتاب درسی «علم اقتصاد» به زبان فارسی، استاد و رئیس مدرسه سیاسی، رئیس دیوان تمیز، دیپلمات، نماینده مجلس شورا، رئیس مجلس، وزیر، نخستوزیر، رئیس فرهنگستان و بالاخره مؤلف «سیر حکمت فلسفه در اروپا» و مترجم فن سماع طبیعی کتاب «شفاء» و برخی آثار افلاطون و مصحّح کلیات سعدی و ... اینها قسمتی از کارنامه زندگی فروغی است و برای شناختن اشخاص باید به کارنامه آنها رجوع کرد، اما دقایقی در زندگی افراد است که در کارنامه رسمی نمیگنجد. چنانچه که قبلاً گفته شد، من میخواهم فروغی را با «یادداشتهای پاریس» بشناسم؛ هر چند که اگر با آثار او آشنا نبودم، از یادداشتها چیز زیادی دستگیرم نمیشد.
وی گفت: آنچه از یادداشتها در معرفی فروغی برمیآید، این است که او از جوانی جویای علم و فرهنگ بوده، با استعداد و ذوق فراوان که داشته است، خیلی زود به مقام دانشمندی رسیده است. دانشمند بودن فضیلت است اما دانشمندان بسیارند و باید ببینیم فروغی چه داشته است که این همه از او حرف میزنند و به او احترام میگذارند. آیا او فیلسوف بوده است؟ وقتی یادداشتهای ۶ ماهه را میخواندم، از اینکه در قالب روزها میآمدم ۱۴:۱۳ میرزامحمدخان که همان علامه محمد قزوینی است، از اینکه قالب روزها به اتفاق شیخ محمد به کتابفروشی میرفته و بیشتر پولش را صرف خرید کتاب میکرده، تحسین میکردم. اما با توجه به کتابهایی که میخریده و دوست و همنشین فاضلی چون قزوینی داشته، بیشتر انتظار داشتم که علامه شود نه فیلسوف. وقتی «یادداشتهای پاریس» را خواندم، دیدم فروغی بیشتر مَردِ سیاست است و کمتر فرصت دارد به کتابخانه، کتاب و کتابفروشی برود و شاید دفعات مراجعهاش به کتاب فروشی، یک دهم مراجعهاش به خیاطی، لباس فروشی و جواهرسازی باشد. البته اهل تئاتر و کنسرت و اُپرا بوده و بعضی از شبها به تماشای تئاتر میرفته است.
داوری افزود: همچنین اهل بزم، معاشرت و گفتگوهای دوستانه بوده است؛ اینها چه معنی میدهد؟ به لباس برازنده و غذای لذیذ توجه داشتن و از لذت مساعدت دوستان بهره بردن، نه فقط عیب نیست، بلکه برای مَردِ سیاست ضروری است. اصناف و طبقات مردم، هر یک شیوه زندگی خاص دارند. چنانچه زندگی اهل علم و دانشمندان با زندگی سیاستمداران و گذران این هر دو گروه با رسم شیوه زندگی فیلسوفان متفاوت است. شاعران و عارفان هم به شیوه خاص زندگی میکنند.
رییس فرهنگستان علوم با بیان اینکه زندگی فروغی، زندگی فیلسوفانه نبوده است، گفت: او یک سیاستمدار بوده و زندگی سیاستمدارانه داشته و البته در همه کار و سیاست هم اعتدال را رعایت میکرده است. فروغی مردی صریح اللهجه است و موافقتهای خود را به صراحت بیان میکرده اما هرگز با اشخاص یا افراد بیهوده درنمیافتاده است. او هم ظرافت دیپلماتیک داشته و هم ظرافتهای دیپلماتیک را به خوبی درک میکرده است. در سیاست هم همواره قدر خود را میدانسته و برای شغل و مقام، خود را کوچک نمیکرده است. در مدتی که در پاریس میگذرانده، چنانچه از یادداشتهایش برمیآید، بار سنگین وظایف هیأت بر عهده او بوده است؛ بار سنگینی که در حقیقت سنگین نبوده و هر چه بوده، فروغی مشاورالملک، رئیس هیأت را چندان لایق کاری که به او محول شده بود، نمیدانسته اما ستاد او را به کرات ستوده است و با نصرتالدوله روابط بهتری داشته است. اما هر کاری که برای وزیر امور خارجه میکند، آن را نه اجرای دستور، بلکه برآوردن تمنا و خواهش او تعبیر میکرده است. نامههای هیأت و نطقها را او ابتدا به فارسی مینوشته و خود ترجمه میکرده یا در ترجمه به مترجم کمک میکرده است.
وی یادآور شد: میرزا محمدخان را هم میدیده است اما نه چنان که ۱۵-۱۰ سال قبل شیخ محمد را میدیده است. این بار میرزامحمدخان را هم بیشتر به مقتضای مسئولیت دیپلماتیک و کمتر برای گفتگو در مسائل علمی میدیده است. فروغی در پاریس به شیوه سیاستمداران به سر میبرده است؛ مگر دیگران و همراهان او چه میکردند؟ ظاهراً همه یکسان زندگی میکردند. پس چرا کسی مشاورالمُلک و حسین علاء را کمتر میشناسد و اسم و رسم فروغی همه جا هست؟ یک وجه و البته وجه مهم آن، دانشمند بودن و دست داشتن در ادب و ادبیات بوده است اما علاوه بر اینها، چیز دیگری هم است که باید آن را از فحوای بیان و از پیچ و خم عبارات او دریافت. فروغی یک ایرانی مدرن بود و جهان مدرن را کم و بیش میشناخت و مهم اینکه از خِرَدِ مدرن تا حدودی بهره داشت و به این جهت اندکی بهتر از دیگران میدانست که در این جهان میگذرد و چه میتوان کرد و چه نمیتوان کرد. فروغی «یادداشتهای پاریس» را برای انتشار ننوشته است یا لااقل خود قصد انتشار آنها را نداشته است؛ بدین جهت در نوشتن آنها ملاحظهکاری و تعارف کمتر میبینیم، چنانچه در جایی و در صفحه ۱۵۸ خبر از تشکیل جلسه لژ فراماسونی داده است. در جایی دیگر بعضی از اجزای لُژ فراماسونی را معرفی کرده؛ این را از این جهت میگویم چون میخواهم بنا را بر این بگذارم که فروغی هر چه درباره اشخاص و سیاستها گفته، رأی و نظرش بوده که با تعارف بیش از حد آنها را نپوشانده است. اگر این یادداشتها را بیان محافظ ضمیر او بدانیم، فروغی اول آنکه سیاست را خوب میفهمیده بیآنکه چندان در بند فلسفهها و ایدئولوژیها باشد. دوم آنکه وضع کشور را بسیار آشفته میدیده و در عین حال چنانکه از سخنرانی او برای «کنفرانس صلح» برمیآید، خواهان تجدید عظمت ایران بوده است. سوم آنکه وقتی تعابیری مانند امپریالیسم روسی که صورت بلشویسم یافته است، در نوشتهاش میآورد قاعدتاً باید از نظر باریکاندیش و خِرد پیشبین در سیاست بهرهای داشته باشد. چهارم او مرد سیاست است و از اینکه با سیاستمداران مصاحبت دارد، راضی به نظر میرسد. در این یادداشتها هیچ اشارهای به هیچ مسئله فلسفی نمیکند. از احوالی که در آن فارغ از احوال سیاست به جهان خارج از آن میاندیشد، حرفی نزده است.
داوری در ادامه گفت: فروغی گرچه بخشی از آثار افلاطون و کتاب «شفاء» بوعلی و ... و حتی «سیر حکمت» را نوشته است، تا اواخر عمر کاری به فلسفه نداشته و فلسفه نخوانده بوده است.
این چهره ماندگار فلسفه گفت: آغازکنندگان بحث درس فلسفه در ایران، فاضلان غیرفیلسوف بودهاند و این وضع از همان ابتدا تا چارچوب فلسفه کلی ما را تعیین کرده است. میگویند که کمال آدمی در فیلسوف بودن اوست، فروغی در تاریخ معاصر، مقام خاص خود را دارد. کاش همه سیاستمداران مانند او از تاریخ، ادب و تفکر کشور خود و از اوضاع علم و جهان آگاه بودند. پنجم آنکه به همان نسبت که فروغی در سیاست بصیرت داشته، در مورد اشخاص و سیاستمداران با انصاف و غالباً بدون اختلافهای سیاسی، حکم میکرده است. چنانکه در مورد کسانی هم که به کلی به آنها بیاعتقاد بوده، منزوی نکرده و حتی در ملامت عیبگونهاش، کینه و دشمنی پیدا نیست.
وی افزود: ششم آنکه فروغی بیعیب نیست، من هم در این نوشتار قصد ستایش از او را ندارم و در مقام تائید شیوه زندگی و رفتار سیاسیاش نیستم. فروغی و امثال معدود او، راهگشایان تجددمآبی ما بودند. آنها جزئی از تاریخ معاصر ایران هستند. ممکن است کسانی آنها را به خیانت متهم کنند و با چند ناسزا به خیال خود، آنها را از تاریخ و از کتابهای رسمی تاریخ مدارس بیرونشان بیندازند اما همه از یک رویه پیروی نمیکنند و به همین جهت است که فروغی فراموش نشده است. تکرار میکنم من نیامدم بگویم بیایید به احترام فروغی همه بایستیم و کلاه از سر برداریم، بلکه میخواهم دو نکته را بگویم؛ یکی اینکه فروغی فقط در زمره کسانی نیست که در مبانی تاریخ تجددمآبی ما اثر و سهم داشتند، بلکه او از مظاهر تجددمآبی ایران است. نکته دیگر این است که فروغی در قیاس با اغلب اقربین سیاستمدارش، از لحاظ درک و فهم سیاست و فهم کارها و خروج از بنبستها در رتبه بالاتر قرار داشته است. او شاید پایبندیها و انضباطهای اخلاقی دکتر مصدق را نداشته است و چندان به اروپایی شدن علاقه داشته است که به دشواری راه آن و به فراهم آوردن شرایط طی آن کمتر می اندیشیده است و حتی صلاح کشور را در سازش با سیاست های غالب می دیده است. او استعمار امپریالیزم را می شناخته است اما می خواسته است به قول خودش مسائل کشور را در سازش با قدرت های مستولی تامین کند.
رئیس فرهنگستان علوم گفت: گفته شده فروغی یک استعداد فوق العاده بود که علوم جدید، زبان ادب فارسی و زبان های عربی و فرانسه و انگلیسی را می دانست در فیزیک و شیمی کتاب درسی برای مدارس نوشت. اما این کتاب درس اقتصاد را برای محصلان مدرسه سیاسی تالیف کرد. در فلسفه و تاریخ و ادب و سیاست کتاب و مقاله نوشت یا ترجمه کرد. اینها را همه کسانی که سری در کتاب و مطبوعات دارند می دانند، من که بسیاری از آثار فروغی را خوانده ام و می شناسم در این دو، سه سال هم که در مجلد از یادداشت های زندگانی او چاپ شده است که البته یادداشت ها متعلق به دو دوره از زندگی فروغی است و به نظر می رسد که او به نوشتن یادداشت های روزانه عادت داشته است. زمینه شناخت بیشتری از او فراهم شد.
وی گفت: می گویند زندگی خصوصی یک شخص چه اهمیتی دارد؟ و به چه کار می آید؟ درست می گویند. اگر هم کسی چنین چیزی نگوید من خود از کسانی هستم که زندگی خصوصی اشخاص و به عادات آنها اهمیت نمی دهم. پس چرا هزاران صفحه از خاطرات و نوشته های سیاستمداران و دانشمندان از جمله فروغی را خوانده ام. قبلا به شیوه زندگی گروه های مختلف اشاره کردم. شیوه زندگی را با جزئیات زندگی اشخاص نباید اشتباه کرد. فروغی هم دانشمند بود وهم سیاستمدار، چنانکه قبلا گفته شد یادداشت های او می تواند به ما بگوید که او با دانش سیاست چه نسبتی داشته است؟
داوری تصریح کرد: چیزی که من از خواندن این نوشته ها دریافتم این است که او گرچه دانشمند بوده و در جوانی به رسم عالمانه می زیسته، در دوران کمال عمر بیشتر روحی سیاسی پیدا کرده و به رسم سیاستمداران زندگی می کرده است.
وی ادامه داد: شاعران، فیلسوفان و دانشمندان هر یک شیوه خاص در زندگی دارند. نمی گویم که همه شاعران مثل هم زندگی می کنند اما زندگی شاعرانه به طور کلی با زندگی مردم عادی تفاوت دارد و با شیوه و رسم زندگی سیاستمداران متفاوت است و فروغی در یادداشت هایی که مرحوم ایرج افشار چاپ کرد زندگی کم و بیش دانشمندانه است. او بیشتر اوقات را به همراه شیخ محمد قزوینی به کتاب فروشی می رفته است. در آن دوران او معلم بود. در یادداشت های پاریس ظاهرا فروغی، فروغی دیگری شده است. او هر روز یا هر شب مهمان دارد یا به مهمانی می رود، تئاتر می بیند و یکی دو بار هم همراه همکارانش به کتابفروشی رفته، اما کمتر کتاب خریده است.
داوری در ادامه افزود: در پاریس فروغی دانشمند، یکسره سیاسی شده، فکر و ذکرش سیاست است او در پاریس نه دانشمندانه، نه فیلسوفانه بلکه سیاستمدارانه می زیسته است و این یک امر عجیب نیست. دانشمند اگر در فکر و ذکر علم باشد و با این فکر و ذکر در سیاست وارد شود سیاستمدار موفقی نخواهد بود. ماکس وبر بیهوده سودای شغل سیاسی داشت، زیرا نمی توانست علم و مطالعه را رها کند. من و امثال من که نسبتی با علم داریم و می پنداریم که علم را بر سیاست ترجیح داده ایم، مایل بودیم که فروغی با این همه استعداد آلوده سیاست نشود و عمرش را صرف فلسفه و علم و ادب کند. البته او اوقات فراغت سیاست را صرف علم و ادب می کرده است. کاش دل و جانش چنان به تسخیر علم درمی آمد که سیاست را رها می کرد ولی چرا و چگونه مردی که در قیاس با سیاستمداران معاصرش درک سیاسی قوی داشته و به خصوص در مواقع بحرانی می توانسته را جویی کند از سیاست رو بگرداند، مگر سیاست بود که فروغی را از کار علم و فلسفه باز داشت؟
وی یادآور شد: اینکه سیاست و سیاستمداری اش برای کشور چه سود داشت یا مایه چه خسرانی بود منظور نظر نیست. فروغی هرچه بوده صاحبان لیاقت و اهل خدمت را کنار نزده است که جای آنان را بگیرد. از اینجا که در هر زمانی اشخاص و کسانی مجال حضور در سیاست می یابند مقام و قدر هرکس را باید با اقران او سنجید. فروغی فیلسوف نبود. او را در سیاستمداری اش باید شناخت. دیگر معاصرانش هم که در راه علم سعی کردند، به جایی که باید نرسیده اند. ابوالحسن فروغی که بیشتر به مطالعه فلسفه می پرداخت حتی به اندازه برادر سیاستمدارش در تعلیم علم و فلسفه اثر نکرد. چنانچه گفته شد اگر امروز به فروغی بیش از دانشمندان یک صد سال اخیر توجه می شود از آن روست که او اولا در طی سی سال اثر و سهم آشکار در طراحی سیاست ایران و اجرای آن داشته است.
رئیس فرهنگستان علوم افزود: ثانیا؛ در جامعیت کم نظیر او بوده است. ثالثا، در گفتن و نوشتن زبان و قلمی بلیغ و استوار داشته است. رابعا، اگر حمل بر تعصب شغلی نمی کنید، می گویم مهمترین کتابش سیر حکمت اروپاست که پاسخی به یکی از نیازهای زمان اوست. خامسا، اعتبار و نفوذ سیاسی اش پشتوانه ای برای معرفی و ترویج آثارش بوده است.
داوری اردکانی در ادامه گفت: به عقیده من اگر فروغی کتاب سیر حکمت در اروپا را ننوشته بود، شهرت و اعتبار کنونی را نداشت. این کتاب علاوه بر همه مزایایی که دارد در آن نه بارقه های تفکر می توان یافت و نه دعوتی به تفکر در آن هست. اصلا تاریخ تجدد مابی ما تاریخ تفکر نیست. تاریخ فراگرفتن و آموختن معلومات آماده است. ما در دوره جدید به علم آموختنی و آموزشی بیشتر توجه کرده ایم. ما علم و فضل اروپایی را آموخته ایم و آموزش علم قدیم را هم نگاه داشته ایم. در هزار و سیصد سال پیش که نهضت علمی و فکری در میان نیاکان ما پدید آمد، بنیانگذاران علم اهل گوشه گیری و تنهایی و تامل بودند اما این بار که به علم و فرهنگ جدید روکردیم رویکردمان بیشتر عملی و فرهنگی بود. البته تجدد نمی توانست در علم نظری خلاصه شود، اما در بعضی آموخته ها و رسوم قابل تقلیل هم خلاصه نمی شد. فروغی یکی از نامدارترین کسانی است که با علم و عقل اروپایی آشنا شده و آن را به هموطنان خود آموخته است. نامداری اش به آن جهت است که ذوق و درک کافی برای تعلیم به شیوه زندگی و رسم جدید داشته است.
وی گفت: حیف که آشنایی او با علم وادب و فرهنگ، فلسفه و سیاست، او را به این پرسش نرسانده است که این اروپا چگونه به وجود آمده و چه کرده و مردم کشورهایی که می خواهند اروپایی شوند چه باید بکنند و آینده شان چه می شود؟
این استاد فلسفه ادامه داد: اگر فروغی گرفتار این پرسش ها می شد شاید حتی یک شب نمی توانست در پاریس با حسین علا، مشاورالمک و...حتی با میرزا محمد خان سرکند چه رسد به اینکه در حدود بیست ماه شب و روز را با آنان بگذراند. فروغی با رسم زندگی غربی چنان کنار آمده بود که اخذ و اقتباس آن در نظرش مسئله دشواری نبود. شاید صبر و آرامش و متانتش هم به این برمی گشت. با خواندن یادداشت های او می توانیم به روحیه شاد و صبور شاعرانه و متانت، مدارا و تواناییش در مصاحبت با سیاستمداران دارای رای های متفاوت غبطه بخوریم.
داوری در پایان گفت: فروغی در یادداشت های پاریس یک مرد سیاسی زیرک با تدبیر می شود که فضل و ذوق ادبیش از اکثر دیگران بیشتر بوده و این مزیت به او تعادلی استثنایی می بخشیده است. نکته آخر اینکه ما چرا به جای اینکه اکنون به وضع زندگی ووضع خود نظر کنیم، به فروغی فکر می کنیم؟ مگر فروغی اسوه است؟ نه، ما نه می توانیم از فروغی پیروی کنیم و نه فروغی را اسوه می دانیم. مع هذا میان ما و فروغی نسبتی هست که نمی توانیم و نباید آن را انکار کنیم او لااقل از مظاهر یک دوره پنجاه ساله تاریخ معاصر ماست و 35 سال در سیاست کشور نفوذ دائم داشته است. او در زمره موثرترین منورالفکرهای ایرانی است که در ترویج تجدد و وضع سست بنیاد تجدد مآبی کوشیده است. مخصوصا ما اهل فلسفه باید همواره در نظر داشته باشیم که فلسفه اروپایی را از یک سیاستمدار و البته سیاستمدار با فضل و کتاب خوانده آموخته ایم و هنوز هم فلسفه را از طریق سیاست می آموزیم. گمان می کنم اگر به این معنا تذکر پیدا کنیم قدری بهتر می توانیم جایگاه خود را بازشناسیم.
نظر شما